پایگاه خبری طنین البرز – صدیقه صباغیان؛ باز هم بوی محرم حسین می آید. این روزها از هر کوچه و خیابان که عبور می کنیم ایستگاه های صلواتی و نیز شور و هیجان جوانان و بهتر و زیباتر از آن، استقبال مردم از این پذیرایی ها بر زیبایی ها و جذابیت های این ماه می افزاید.
نصب و مشاهده پرچم های سیاه و سرخ در جای جای این شهر، بار دیگر یادآور شور و حسینی می شود. برپایی هیات عزاداری در جای جای این مرز و بوم نمایان گر زنده نگه داشتن قیام عاشورا و پیام های آن است. تک تک روزهای این ماه عزیز، یادآور شهدای کربلاست.
کوچک ترین شهید میدان جنگ کربلا حضرت علی اصغر (ع) همان طفل ۶ ماهه ای است که با لبان تشته توسط حرمله به شهادت رسید و داغی بزرگ بر دل بانوان حاضر در صحرای کربلا گذاشت. داغی جگرسوز که حتی پس از گذشت ده ها قرن از آن واقعه هنوز هم مادران به یاد مظلومیت او می گریند.
امروز همزمان با سراسر کشور، همایش شیرخوارگان حسینی در مناطق مختلف استان البرز برگزار شد و مادران همراه با فرزندان دلبند خود که با لباس های مخصوص این ایام زیباتر شده بودند راهی این همایش ها در سراسر استان شدند. ما نیز در یکی از این اماکن حاضر شدیم.
امروز حسینیه عاشقان ثارالله کانون شهید سبحانی کرج یکی از اماکنی بود که پذیرای خیل مشتاقان اهل بیت (ع) خصوصا باب الحوائج ۶ ماهه کربلا بود. مادران از همان ساعات اولیه با در آغوش گرفتن نوزادان خود راهی این مراسم شدند و هم نوا با مادر علی اصغر (ع) عزاداری کردند.
هر جای مراسم که نگاه می کردم مادری را می دیدم که به چشمان فرزندش خیره شده و لحظاتی مات و مبهوت به او نگاه می کند. آرام به یکی از آنها نزدیک شدم و کنارش نشستم و دستی بر موهای نرم کودکش کشیدم و از او خواستم دلیل حضور و خواسته اش را بیان کند.
اشکی بر پهنای صورتش جاری شد و آرام گفت: فرزندم از زمانی که به دنیا آمد دچار یک بیماری بود که پزشکان از او قطع امید کرده و گفته بودند درمانی برای آن وجود ندارد با همسرم راهی کربلا شدیم و دخیل بستیم و گفتم تا مرادم را نگیرم به ایران باز نمی گردم.
ماه پیش آزمایش های پسرم را تکرار کردیم و با نتیجه ناباورانه ای مواجه شدیم. پزشکش گفت که هیچ اثری از بیماری بدخیم قبلی در فرزندمان دیده نمی شود. امروز به پاس رحمت خدا و لطف و نگاه امام حسین (ع) به اینجا آمده ام تا با زجه هایم فریاد بزنم ما بهترین طبیب دنیا را داریم.
آرام از کنارش بلند شدم و به گوشه دیگر مراسم رفتم، دو بانوی گریان را دیدم که هر کدام نوزادی را در آغوش گرفته بودند و آرام اشک می ریختند و نوزادان را تکان می دادند. به آنها نزدیک شدم، مادر و دختر بودند و دوقلوهای دختر را در آغوش گرفته بودند.
دختر با چشمانی اشکبار گفت: ۷ سال از ازدواج ما می گذشت اما صاحب فرزند نشدیم. سال گذشته به مراسم شیرخوارگان رفتم و آنجا گفتم که اگر حاجت نگیرم دیگر به مجلس امام حسین (ع) نخواهم رفت. امسال با دوقلوهایم در این برنامه حاضر شدم تا از علی اصغر (ع) عذرخواهی کنم که تندروی کردم.
دیری نگذشت که گهواره نمادین علی اصغر (ع) حال و هوای کربلا را به مراسم داد با این تفاوت که امروز کسی گهواره را تیرباران نگرد، اینجا به یاد نوگل پرپر دشت کربلا، گلهای پرپر رنگارنگ توسط مادران بر روی گهواره ریخته می شد و مادران با اشک و آه از او استقبال می کردند.
گریه امانش را بریده بود و مادر برای آرام کردن دخترش بوسه ای بر سرش زد و او را در آغوش گرفت و گفت: عزیزم اهل بیت (ع) بزرگوارتر از این هستند که از تو دلگیر شوند. خدا دستان کوچک این طفل ۶ ماهه را واسطه رسیدن تو به حاجت شما قرار داد تا بدانید دستان کوچک او گره های بزرگی را باز می کند.
آری امروز با حضور در این مراسم و با دیدن صورتهای گریان مادران، پای درد دل برخی از آنها نشستم و یقین پیدا کردم که معصومیت را می توان در قنداقه خونین هم دید و می توان از گلوی شکافته تصویر خدا را در چشم ها جاودانه کرد.
تهیه گزارش: صدیقه صباغیان
انتهای پیام/