به گزارش پایگاه خبری طنین البرز، امروز همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س)، کرج، شهری که همیشه پر از رفتوآمد و سرعت است، رنگوبوی دیگری دارد، گویی زمان کمی آهستهتر قدم برمیدارد و خیابانها جانی تازه گرفتهاند. از ساعات اولیهی صبح، مردم از اقصینقاط این شهر مقابل کانون شهید سبحانی کرج گرد هم آمدهاند تا با 10 شهید گمنام دوران دفاعمقدس وداع کنند؛ شهدایی که حتی کسی نامشان را هم نمیداند و مانند مادرشان زهرا(س) گمنامی را انتخاب کردهاند.
البته این مراسم تنها مختص امروز نیست، این کبوتران خونینبال، چند روزی است که مهمان محافل و مجالس مختلف شدهاند و با عطر ایمان فضاهای مختلف را معطر کردهاند. اینها گمنام هستند اما نشانیشان برای مردم ایران آشناست چراکه از کوچهپسکوچههای مظلومیت، غیرت و مردانگی برخاستند و فریاد رشادت و آزادگی سر دادند. آری، این شهر چند روزی است حالوهوای دیگری دارد و در تبوتاب است.
امروز نیز هرجا قدم میگذاریم موجی از عشق و بغض را مشاهده میکنیم و حس خوبی داریم، حسی که شاید ماههاست آن را تجربه نکردهایم. امروز هیچکس دستودلش به کار نمیرود، خصوصاً مادران چشمانتظاری که در این میان بهدنبال بوی پیراهن یوسف هستند و احساس میکنند شاید جگرگوشهشان در میان این 10 نفر باشد، حتی گمنام. آنها آمدهاند تا با فرزندان خود وداع کنند حتی اگر نامشان را ندانند.
امروز همه آمدهاند، با هر شرایط و هر دیدگاه و تفکری، آمدهاند تا این فرشتگان زمینی را تا عرش اعلی بدرقه کنند. سیل جمعیت نشان میدهد که این مردم هرچقدر از شرایط اقتصادی ناراضی باشند، اما حساب نظام و انقلاب و این شهدا را از همهچیز جدا کرده و پای آرمانها ایستادهاند و اجازهی سوءاستفاده به دشمن نمیدهند. هرچه جلوتر میرویم، صفها فشردهتر، دلها مشتاقتر و اشکها بیشتر میشود.
صدای صلوات، فریاد اللهاکبر، نوای حماسی «کجایید ای شهیدان خدایی…» در فضا میپیچد و عکاسان و تصویربرداران خبری در حال ثبت این حماسه هستند تا بار دیگر به دنیا اعلام کنند که مردم استان البرز و شهر کرج، برگ دیگری به دفتر افتخارات این کشور اضافه میکنند. برخی ایستادهاند و با چشمانی خیره، انگار بهدنبال نشانی از آینده هستند؛ آیندهای که همین شهدا برایش جنگیدهاند.
کامیون با گلهای تازه و رنگارنگ تزئین شده و زنان و مردان زیادی پابهپای آن در خیابان راه میروند و حتی مادرانی که تا دیروز پاهایشان توان راهرفتن نداشت، امروز همقدم با فرزندان و نوههای خود در مراسم بدرقهی این گلگونکفنان شرکت کردهاند. جوانان بسیاری در مراسم حضور دارند اما امروز دیگر عکس سلفی نمیگیرند و گاهی قطرات اشک بر صورتهایشان میغلتد و آن را با انگشت پاک میکنند.
پیرزنی با منقل اسفند در میان جمعیت حضور یافته و زیر لب با خود میگوید: «الهی قربون اسمونشونتون برم… هرکدومتون مثل بچههای خودم هستین». دستانش از سرما سرخ شده اما آنها را روی منقل میگیرد و گرم میکند و به راه و کارش ادامه میدهد و تصویری تازه از عشق و دلدادگی را به نمایش میگذارد.
یکی از مادران خود را به تابوتی نزدیک میکند و دستش را روی آن میکشد و با او حرف میزند، آرام به وی نزدیک میشوم و دلیل حضورش را جویا میشوم. او پاسخ میدهد: «هرکدوم از این تابوتها، یه دنیا خاطرهست… یه دنیا چشمانتظاری پشتش هست… منم امروز اومدم مادری کنم. شاید امروز مادرش نباشه اما ما اومدیم که بگیم ما هستیم و براش مادری میکنیم.»
مادر دیگری که یک قاب عکس قدیمی در دست دارد، به خبرنگار ما میگوید: «سالهاست منتظر پسرم هستم، اما امروز حس میکنم دوباره مادر شدهام و فکر میکنم اینا پسرای خودم هستن.» اشکهایی که امروز روی گونهها جاری است، فقط اشک غم نیست؛ اشک غرور، قدرشناسی و عشق به جوانانی که برای امنیت همین مردم از جان شیرین خود گذشتند و امروز بینامونشان بر دستان هموطنان خود تشییع شدند.
آری، امروز هم این مراسم مانند همهی برنامهها به پایان میرسد اما آنچه تمامی ندارد، عشق، وفاداری و پیوندی است که مردم این سرزمین با شهدا و وطن دارند. پیکرهای مطهر به خاک سپرده میشوند، اما راهی که گشودند، در دلها زنده است و مسیری را که با ایثار آغاز کردهاند با همت همین مردم ادامه پیدا میکند. شهدا روی دستها رفتند، اما پیامشان در قلبها ماند؛ پیامی که میگوید ایران با همین عشقها و همین استقامتهاست که پابرجا مانده و خواهد ماند.
گزارش: صدیقه صباغیان
انتهای پیام/























